گل پسرا
یه روز صبح زود بابای نی نی آ توو دستشویی سرش گیج رفته بود خورده بود زمین . بیچاره سر و گردنش آش و لاش شده بود . زنگ زدیم اوژانس و آمبولانس اومد ببردش بیمارستان . مهدی دم در واستاده بود نیگا می کرد . همسایه مون وقتی مهدی رو دید ازش پرسید : همسایه : چی شده ؟ چرا اینجا واستادی ؟ مهدی : همسایه : حالا همون شب مجبور شدیم بچه هارو بسپریم به مامانی و خاله جون که خودمون صبحش بریم دکتر . دخترخاله نی نی آ : مهدی ، بابا چی شد ؟ مهدی : بابا مرد ، آقا پلیس ( ینی همون آمبولانس ) بردش ژیمناستیک . دختر خاله : مهدی : نخیر . مرده دختر خاله :
نظرات شما عزیزان:
بابا رو کشتم . آمبولانس اومده ببره .
نه بابا . نمرده . اوف شده .