گل پسرا
رفته بودم جایی و طبق معمول بچه ها رو فرستاده بودم خونه ی مامانیشون . و باز هم وقتی برگشتم با یه سوژه ی جدید روبرو شدم و قیافه م این شکلی شد مامانی نی نی آ لباساشونو از طناب جمع کرده گذاشته وسط اتاق که تا کنه . میره سری به غذا بزنه . تا سر برمی گردونه می بینه مهدی و مهیار هرکدوم یکی از لباس زیرهای مامانیشونو پوشیدن و توو راه پله دارن از پله ها می رن پائین ... فکر کن ، یکی از همسایه ها توو راه پله باهاشون روبرو بشه ... واااااای .
نظرات شما عزیزان:
zahra
ساعت15:22---26 تير 1391